سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند ـ عزّوجلّ ـ، بنده پُر خوابِ بیکار رادشمن می دارد . [امام کاظم علیه السلام]
همه چی
 
خدایه با معرفتا

ستاره

دختری بود نابینا که از خودش تنفر داشت نه فقط از خود ، بلکه از تمام دنیا تنفر داشت

 اما یکنفر را دوست داشت“ دلداده اش را “ با او چنین گفته بود :« اگر روزی قادر به

 دیدن باشم حتی اگر فقط برای

 یک لحظه بتوانم دنیا را ببینم عروس تو و رویاهای تو خواهم شد »و چنین شد که آمد

 آن روزی که یک نفر پیدا شدکه حاضر شود چشمهای خودش را به دختر نابینا بدهد

 و دختر آسمان را دید و زمین را ، رودخانه ها و درختها راآدمیان و پرنده ها را و نفرت از

 روانش رخت بر بست دلداده به دیدنش آمد و یاد آورد وعده دیرینش شد :

 

« بیا و با من عروسی کن ببین که سالهای سال منتظرت مانده ام »دختر

 برخود بلرزید و به زمزمه با خود گفت :« این چه بخت شومی است که مرا رها

 نمی کند ؟ »دلداده اش هم نابینا بود

 

و دختر قاطعانه جواب داد : قادر به همسری با او نیست دلداده رو به دیگر سو کرد که

 دختر اشکهایش را نبیندو در حالی که از او دور می شد گفت :« پس به من قول بده

 که مواظب چشمانم باشی . . .»


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط بچه باحال 90/5/4:: 7:20 عصر     |     () نظر